ندارد مجلس ما بی‌تو نوری/که مجلس بی‌تو باشد همچو گوری
بیایی یا بدان سومان بخوانی/ز فضلت این کرامت نیست دوری
خلایق همچو کشت و تو بهاری/به تو یابد شقایقشان ظهوری
تجلی کن که تا سرمست گردند/کنند اجزای عالم مست شوری
چو دریای عتاب تو بجوشد/برآید موج طوفان از تنوری
چو گردون قبول تو بگردد/شود جمله مصیبت‌ها سروری
خمش بگذار این شیشه گری را/مبادا که زند بر شیشه کوری


1 امتیاز + / 0 امتیاز - 1391/04/15 - 01:26